دهه اول محرم تمام شد. همه هرچه داشتیم گذاشتیم وسط که محرم خوبی بشود. یکی صدایش را وقف ارباب کرد، یکی وقتش را به ارباب داد، یکی خانه اش را به کاروان ارباب سپرد، یکی مالش را خرج ارباب کرد، یکی هم مثل من چیزی نداشت ولی به لطف خودش شد مستمع روضه اش.
روضه ها خوانده شد. اشک ها ریخته شد. حساب کتاب ها صاف شد. نذرها ادا شد. قول و قرار ها گذاشته شد. همه دعا کردیم پای این سفره بمانیم با هر چه که داریم. همه دعا کردیم باز هم لطفش شامل حالمان بشود. همه دعا کردیم و با اشک، مجلس ها تمام شد. شام غریبان هم تمام شد. آخرش هم که شکر؛ آن یکی شکر که مالش شده مال هیئت ارباب، آن یکی شکر که خانه اش شده خانه ارباب، آن یکی شکر که وقتش رفته پای ارباب، من مستمع هم شکر که دلم رفته زیر دست ارباب. همه رفتند. تمام شد. روضه هر شبه و دسته عزای هر شبه جمع شد و رفت. ولی هیچ کس از دل هیچ کس خبر ندارد. هیچ کس از دل من مستمع خراب خبر ندارد. حالا فقط من مستمع مانده ام و دلم.
من؛ و یک جمله از مقتل، که تمام نمی شود برایم...
+ آخ از این پست؛ و یادش هم بخیر...
+ این مزخرف را هم ببینید. بد نیست.(ای خدااااااااااا)
سلام
باعرض قبولی همه عزاداریها و با آرزوی افتادن در جریان معرفت حسینی و رسیدن و دل دریای معرفت و او...
راستی برام جالب ود که اولین نفری هستم که به این مطلبتون نظر میذارم.انشالله شروعی پر برکت با نام یاد خدا برای بخاری کشور دل باشد.