بخاری

می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق...

بخاری

می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق...

بخاری

حالا پاییز است
من سردم است
این «دوستت دارم»
کلمات کدام فصل اند؟
(م.مؤید)


+ نوشته های بخاری وقف عام شده اند.
شما هم در این وقف سهیم باشید؛
بخوانید و به نیت وقف منتشرش کنید.

نقشه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روضه» ثبت شده است

باباجان، آب و تاب نیاز نیست که. غم فاطمیّه خودش بالذات با غم همه عالم فرق دارد. تفاوت اش هم خط به خطّ تاریخ است. روضه خوان نمی خواهد که. فقط همین که کمی حواسمان به تاریخ باشد. همان خط به خط تاریخ نگارش شده برای همه عمرمان کفایت می کند. نه که فقط برای این گریه کنیم که زهرای مرضیه ی حوراء الانسیه ی محمد را با در آتش گرفته خانه اش یکی کردند؛ نه. نه که فقط برای این گریه کنیم که فرزندش را کشتند.(دارم روضه می خوانم ها، حواست هست؟) نه فقط این ها.
گفتم خط به خط تاریخ. پس این که « زهرا دست بچه هایش را بگیرد و درهای مدینه را بکوبد بپرسد چرا به یاری علی نمی آیید؟ مگر شما در غدیر نبودید؟» این خودش روضه است؛ یعنی که چهار نفر نبودند که پشت فاطمه و علی باشند؛ اما چهل نفر بودند که پشت در باشند.
یا این که فاطمه در خطبه آسمانی اش در مسجد مدینه اولین جمله اش بعد از حمد و ثنای الهی این باشد که «یا ایها الناس إعلموا إنّی فاطمه و أبی محمد» این خودش روضه است؛ یعنی که حجّت تمام شده است مردم بدبخت بی دین نامرد...
یا این که اولی و دومی برای عیادت فاطمه از او اجازه ورود بگیرند و او بگوید « یاعلی البیت بیتک و الحرّه امتک» این خودش روضه است؛ یعنی که علی چه کنیم، من که راضی نیستم که... .
یا اگر بخوانیم که «مرا شبانه دفن کنید» این خودش روضه است؛ یعنی که همه آن ها که نباید می آمدند، همه ی شهر، تمام مدینه، موقع زنده بودن فاطمه پشتش نایستادند که حالا پشت جنازه اش بایستند.
یا اینکه « برای روضه مادر ما به صدای بلند گریه کنید» خودش روضه است؛ یعنی که فرزندان فاطمه برای این که در تشیع مخفی مادرشان صدا از کسی درنیاید، آستین به دهان بگیرند و هق بزنند.
یا اینکه علی وسط دفن فاطمه کنار برود، دو رکعت نماز بخواند که زمین نخورد............... (روضه نیست؟)
ما آه کشیده های کتاب هاییم. ما زمین خورده های روضه های لا به لای جملاتیم. به یادآوری و تجسم کوچه و آتش و چادر و غلاف و لگد و آه نیاز نیست که. همین که زانوی علی بلرزد، همین برای ما تا آخر عمرمان روضه است. این که علی برای تدفین فاطمه ذکر لاحول و لا قوه الا بالله بگیرد، این روضه است؛ این یعنی تمام؛ یعنی تمام شد./


+ تایپ و اشک شد این پستم. همه ببخشید.

++

+++

 

 

 

 

 

 

 

 

  • فاطمه قلی‌پور

دهه اول محرم تمام شد. همه هرچه داشتیم گذاشتیم وسط که محرم خوبی بشود. یکی صدایش را وقف ارباب کرد، یکی وقتش را به ارباب داد، یکی خانه اش را به کاروان ارباب سپرد، یکی مالش را خرج ارباب کرد، یکی هم مثل من چیزی نداشت ولی به لطف خودش شد مستمع روضه اش.

روضه ها خوانده شد. اشک ها ریخته شد. حساب کتاب ها صاف شد. نذرها ادا شد. قول و قرار ها گذاشته شد. همه دعا کردیم پای این سفره بمانیم با هر چه که داریم. همه دعا کردیم باز هم لطفش شامل حالمان بشود. همه دعا کردیم و با اشک، مجلس ها تمام شد. شام غریبان هم تمام شد. آخرش هم که شکر؛ آن یکی شکر که مالش شده مال هیئت ارباب، آن یکی شکر که خانه اش شده خانه ارباب، آن یکی شکر که وقتش رفته پای ارباب، من مستمع هم شکر که دلم رفته زیر دست ارباب. همه رفتند. تمام شد. روضه هر شبه و دسته عزای هر شبه جمع شد و رفت. ولی هیچ کس از دل هیچ کس خبر ندارد. هیچ کس از دل من مستمع خراب خبر ندارد. حالا فقط من مستمع مانده ام و دلم.

من؛ و یک جمله از مقتل، که تمام نمی شود برایم...

 

 

 

+ آخ از این پست؛ و یادش هم بخیر...

+ این مزخرف را هم ببینید. بد نیست.(ای خدااااااااااا)

  • فاطمه قلی‌پور

امشب ـ به قول آقای مداح محترم ـ شب روضه بود. و من ـ از بس شلوغ بود ـ نفهمیدم روضه چیست؛ روضه کجا اتفاق می افتد؛ روضه اصلا به چه کار می آید؛ و سوالات اینچنینی راستش شاید اصلا به ذهن بعضی هامان خطور نکند این شب قدری. هیچ کس هم نیست از آقای مداح محترم بپرسد که آقای مداح محترم، نظر شما چیست؟ آیا روضه به نظر شما این است؟ روضه امیرالمومنین علی بن ابی طالب این است که علی یک غذا می خواست و دو غذا را تحمل نمی کرد؟ اینکه علی لباسش گیر می کند به گیره در یا غازهای منزل امّ کلثوم، دامنش را می کشند؟ اینکه امّ کلثوم ـ مثل رقیه بنت الحسین (؟!! او مثل ایشان!) ـ دلبسته بابا بود و اصلا همه دخترها «بابایی» هستند و وای از دل زینب...! اینکه ابن ملجم مرادی شمشیرش زهر داشته و حتی با شیر هم خوب نشده؟ اینکه طبیب به حسن ابن علی بگوید «شرمنده» (+ صدای گریه جمعیت)

فقط این ها روضه است؟ یک ساعت و نیم فقط همین؟ نه چیز دیگر؟

پس اینکه علی، وقتی بر زمین افتاد، همه دیدند که ساختمان مسجد کوفه لرزید، و همه شنیدند نوای در و دیوار مسجد را که می گفت «ارکان عالم فرو ریخت...» و با وجود این ها گفتند «مگر علی نماز هم می خواند که در مسجد کشته شود؟»
اینکه اصلا چه لزومی دارد که یک امام معصوم، برای اثبات رستگاری اش به خداوندی خدا قسم بخورد؟
اینکه علی با اتهام «قتل» از این دنیا رفت،

اینکه تمام سوال مردم از دروازه علم نبوی، این بود که چند تار مو در سر و چندتا در ریش دارند؟ (که سلمان از این سوال،بگوید امیرالمومنین پریشان شد و مرا به بیابان برد و به من نگاه کرد و دستم را فشرد و چنان آهی کشید که از آن آه بر خود لرزیدم)

اینکه مزار علی، تا صد و اندی سال، نامعلوم باشد،

اینکه علی از شوق تمام شدن این دنیا، تا صبح، بی قرار باشد،

اینکه علی بگوید «با دیدگان خود می دیدم که میراثم را به غارت می برند»1

و بگوید «چاره ای جز شکیبایی نداشتم»2

و بگوید «در شرایطی قرار دارم که اگر سخن بگویم، می گویند بر حکومت حریص است و اگر خاموش بمانم، می گویند از مرگ ترسید»3

و اینکه بگوید «خدایا، من این مردم را با پند و تذکرهای پیاپی خسته کردم و آن ها نیز مرا خسته کردند. آنها از من به ستوه آمده اند و من از آنها به ستوه آمده ام. دل شکسته ام. به جای آنان افرادی بهتر به من مرحمت کن و به جای من فردی بدتر به آنها مسلط کن.»4

و بگوید «چقدر دوست می داشتم که شما را هرگز نمی دیدم و هرگز نمی شناختم»5

و بگوید «من دیگر هیچ گاه به شما اعتماد ندارم»6

و بگوید «چقدر با شما کوفیان مدارا کنم؟»7

و بگوید «ای اهل کوفه،گرفتار شما شده ام...»8

و بگوید «به خدا سوگند دوست داشتم خدا میان من و شما جدایی اندازد»9

و اینکه ابن ملجم مرادی سه روز شمشیرش را در زهر بخواباند، وضو بگیرد، و قربه الی الله برای کشتن «دشمن خدا» در کمین علی بنشیند،

اصلا اینکه علی که همراه پیامبر اسلام، پدر امت بود، و تنها با پیامبر اسلام از یک شجره بود، و برای پیامبر اسلام به منزله هارون برای موسی بود، و غیر از او برابری برای زهرا نبود... اینکه این علی، این علی که آیاتی از قرآن تنها و تنها و تنها از برای اوست، این علی عالی اعلا را لایق جمع آوری قرآن ندانند!!! و انگار کن که آن «مثلا خلیفه» مسلمین بیاید به این علی بگوید ما را به قرآن تو نیازی نیست!!! همان ها که گفتند، ما را قرآن بس است،

اینکه نه قرآن می شناسند و نه امام و نه خلیفه و نه علی را ...

این ها که روضه تر است...

درگیر روضه های خودمانیم. باید هم نفهمیم ارتباط جمله ی «فزت و رب الکعبه» و مصراع «چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی» و آیه ی «و ما ادراک ما لیله القدر» چیست. باید هم منتظر باشیم خود مهدی بیاید و برایمان روضه بخواند... باید هم قرآن به سر بگیریم از این روضه ها. اصلا خدا به شیعه جماعت لطف فرموده که اعمال لیله القدر، شامل قرآن و قسم جلاله می شود؛ مرحمت فرمود که شهادت علی در شب قدر اتفاق افتاد. باید هم قسم خورد به خداوندگار و چهارده معتــَمـَدش. باید هم پناه برد به آنها از آتش فتنه ی نفمیدن؛ که علی را از مردم و خدا را از مردم و مردم را از خدا گرفت... باید هم قسم داد که تقدیرمان بشود فهم روضه. اصلا روضه ترین همین است که بفهمی علی ذوق کرده از اینکه بالاخره با شهادتش، چهار نفر می فهمند علی مسلمان بود؛ کافر نبود؛ دروغگو نبود؛ نفس پیامبر بود... جان محمد بود...

این از همه روضه تر است که دل محمد خدا برای علی تنگ شده بود...

این ها ـ به خدای کعبه ـ روضه تر است...

 

 

پانوشت:

ـ 1 و 2 : خطبه سوم نهج البلاغه
ـ 3 : خ پنجم
ـ 4 : خ بیست و پنجم
ـ 5 : خ بیست و هفتم
ـ 6 : خ سی و چهارم
ـ 7 : خ شصت و نهم
ـ 8 : خ نود و هفتم
ـ 9 : خ صد و شانزدهم
( لطفا خطبه ها را مرور کنید تا مخاطبان جملات را بشناسید)

 

  • فاطمه قلی‌پور