مشکل از آنجا شروع می شود که نمی فهمیم «شعار سال» چیست و نمی دانیم به چه کار می آید. همین است که هر سال، ما مردم می اندازیم گردن دولت، و دولت می اندازد گردن دولت قبل!! و راستش حتی همین «فهم شعار سال» را هم دولت می اندازد گردن صدا و سیما، و صدا و سیما می اندازد گردنِ ـ و یا کنارِ ـ آرم شبکه هایش. تازه این روند که بخش خوب ماجراست. چون تعطیلات نوروزی که تمام می شود دولت، هم فهم شعار و هم خود شعار را «بخشنامه» می کند به گردن استانداری، استانداری آویزانش می کند گردن شهرداری (و الخ) و شهرداری می اندازد گردن شهر؛ با بنر.
نتیجه؟
صبح تا شب از در و دیوار شهر و تلویزیون و مدرسه و مسجد و دیر و کنشت مان اقتصاد مقاومتی می ریزد؛ و صبح تا شب هم بیکار داریم و اسراف داریم و تجمل داریم؛ و البته ماه تا ماه هم ذلّت وابستگی به اقتصاد بیگانه و نفت داریم؛ و سال تا سال هم نسل نیم سوز داریم. و آخ از رشته کلافی که آخرش به «خودمان» بسته شده باشد... که اگر «اقتصاد مقاومتی؛ تولید و اشتغال» را می فهمیدیم، اولین و بدیهی ترین مسئله ای که به ذهن هرکدام مان خطور می کرد این می بود که «من چه نقشی ـ ولو کم، کوچک، در حد یک نفر از جامعه ـ می توانم داشته باشم...»
جان عزیزان مان، من و تو و ما، بیایید بیخیال «گردن» بقیه بشویم و «یقه» خودمان را بچسبیم. آن وقت حواسمان بیشتر جمع لامپ بلااستفاده اتاق مان هست. کمتر گیر برند و مارک و لیبل می شویم. بیشتر به مسواک زدن و وضوگرفتن مان دقت می کنیم. کمتر بخاطر چشم و همچشمی خرید می کنیم.
و مملکت مان، مملکت خودمان، مملکت خود خود خودمان... بیشتر به فکرش هستیم...
از قضا همین چسبیدن به یقه خودمان،انگار سختترین کار ممکن است!