بخاری

می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق...

بخاری

می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق...

بخاری

حالا پاییز است
من سردم است
این «دوستت دارم»
کلمات کدام فصل اند؟
(م.مؤید)


+ نوشته های بخاری وقف عام شده اند.
شما هم در این وقف سهیم باشید؛
بخوانید و به نیت وقف منتشرش کنید.

نقشه

 

 صبا خورشیدو می بینم اما غروبا، نه. اصلش چن وختی هس سحرخیز شدم که خورشید از دستم نره. یادش بخیر... یادش بخیر... قدیم ترا گاهی صب که از شیفت شبم برمی گشتم سر راه که میخواستم نون بگیرم طلوعم می دیدم. بهروز - پسر کوچیکم - اونموقع هنوز بچه بود. الان واس خودش مردی شده. پسر خوبیه. سر به راهه اهل خدا پیغمبره. الانه صب به صب میاد پرده رو کنار می زنه، جامو عوض می کنه دست و رومو می شوره. واسم صبونه حاضر می کنه. لقمه لقمه میذاره دهنم. عین مادر خدا بیامرزش مهربونه. تا همین چن وخ پیشا  که جون به تنم بود غروبا رم می دیدم. بهروز عصری می اومد می ذاشتم رو ویلچر می بردم بیرون تو ساحل. بام حرف می زد. شوخی می کرد. واسم جک تعریف می کرد. آخرشم تا غروب با ویلچر تک چرخ می زدیم! بعدش، غروب که می شد یهو ساکت می شد. می شد عین الان  من؛ ساکت ساکت. دوتایی می نشستیم غروبو نگا می کردیم.
الانه دیگه قوت تکون خوردن ندارم. تا یکم دست و پامو تکون می دم از نفس می افتم. همش بی حسم. دست و پام به فرمونم نیستن. خودم می دونم دکتر جوابم کرده. اصن همون شد که اومدیم اینجا. تا قبل این که از تک و تا بیفتم نمی دونستم چمه. هیچ وخ بم نگفت چمه. تموم این چن وختی که دمبال دوا دکترم بود و واسم قرص و آمپول میاورد، بم می گفت مال قند و فشار خونه. من تا قبل رو تخت افتادن نمی دونستم "ام اس" اصن چی هس. اما بهروز از همون اولش می دونست. ی روزم اسباب و اساسو جم کرد اومدیم اینجا. گفت دیگه حوصله شهرو نداره. اما اصلش واس من بود. نمی خاس تو شهر باشم و عذاب بکشم. از روز اول تا الانشم کم نذاشته واسم. هوامو داره. اما من جون ندارم که جبران کنم. تنم قوت تکون خوردن نداره. کارم شده شنیدن صدای بهروز و دیدن دریا از همین پنجره روبرویی. صب به صب بیدار میشم دریا رو می بینم. صب به صب بهروز میاد پرده رو کنار می زنه. منم دعاش می کنم.

 

* همین مطلب در کانال تلگرام بخاری

  • فاطمه قلی‌پور

نظرات  (۹)

√√√
پاسخ:
الحمد. تشکر
خیلی خوب
نمی دونم چرا قیافه تام هنکسِ ویلچر نشین با موهای وزوزی سفید اومد تو ذهنم.
پاسخ:
الحمد
تام هنکس؟ چطور؟
جالبه.
  • هانیه شالباف
  • عالی بود ... عالی!
    پاسخ:
    الحمدلله.
    عالی تصویر کاربری شماست بانو
    ممنون از حضورتون.
    خیلی خوب بود
    با اینکه خیالپردازی کم داره و اصطلاحات و توصیفات توش نیست 
    ولی باز هم آدمو میکشه 
    ساده و قشنگ
    پاسخ:
    الحمدلله.
    ممنون وقت گذاشتی بانو
    چقدر غم طور... چقدررررر
    :(((
    پاسخ:
    غم، وسعته.
  • وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
  • عخی

    پاسخ:
    !!
    تشکر از ابراز احساساتت بانو!
  • منتظر اتفاقات خوب
  • هم حس خوب داشت و هم غم داشت.
    پاسخ:
    الحمدلله
    چ خوب
    خدا کنه همه بچه ها قدر پدرمادر رو بدونن 
    پاسخ:
    خدا کنه قدر بدونیم
  • زهرا شریفی
  • یاد حال و روز خودم افتادم!
    دریا، پنجره، دقایق آخر

    پایدار باشید
    پاسخ:
    امیدوارم همه دقایق آخر خوبی داشته باشیم‌.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی