گلسای عزیزم سلام. امروز نامه ام به دستت نمی رسد چون مامان امروز نمی گذارد بیایم خانه شما بازی کنیم. می خواهد مرا با خودش ببرد خانه دایی باقر بعد هم برویم بازار ماهی فروشی برای بابا ماهی بخریم. بابای من قلیه ماهی خیلی دوست دارد. راستی بابایم دیروز یک عکس از خودش برایمان فرستاده. خودش و دو تا از دوست هایش که خیلی باهاشان رفیق است توی عکس کنار هم هستند و می خندند. پشت سرشان هم سه تا دودکش خیلی خیلی بزرگ هست که از هر سه تایشان دود بیرون می آید. بابا و دوست هایش توی همه عکس هایشان سیاه و کثیف اند. می دانی گلسا؟ من چندبار دزدکی رفته ام آلبوم های مان را تماشا کرده ام. بابا توی عکس هایش خیلی خوشگل است. اما همیشه توی عکس هایی که از محل کارش برایمان می فرستد روغنی و سیاه و کثیف است. ولی همیشه می خندد.
گلسا؟ دیروز که با مامان رفته بودیم خانه زهرا این ها، مامان دلش گرفته بود و همه اش گریه می کرد. مامان زهرا برای مامانم آب خنک آورد ولی مامان باز هم گریه می کرد. همه اش می گفت دلش می خواهد یک بار دیگر هم که شده برگردد شهر خودش خانه و زندگی اش را آن جا بسازد. می گفت الان که ماهشهر دیگر ماهشهر قدیم نیست. مثل موقع جنگ نیست که همه جا خراب و ویران شده باشد زمین و دریا آتش گرفته باشد. الان برای خودش شهری شده. می گفت دلش می خواهد سرش را توی شهر خودش زمین بگذارد. (یعنی این که توی شهر خودش بخوابد.) می گفت این همه سال آواره شده . جنگ این همه سال است که تمام شده. حالا که امن و امان است همان بهتر که برویم سراغ فک و فامیل های خودمان. توی این غربت زندگی نکنیم. می گفت دایی باقر و زن دایی سمیه و اکرم و مهدی هم آخر همین تابستان برمی گردند ماهشهر. گلسا من اصلا دوست ندارم برویم ماهشهر. من همین تهران را بیشتر دوست دارم. چون خانه شما تهران است و من هر روز می آیم خانه شما بازی می کنیم و نامه هایم را خودم برایت می آورم. من دوست ندارم برویم ماهشهر. می خواهم هروقت بابا از جنوب برگشت، قبل از این که مامان بگوید که ما هم برویم ماهشهر، من بگویم که نرویم. این طوری بابا راضی می شود که بمانیم. راستی دیروز بابا تلفن زد و گفت که پنج شنبه یعنی فردا برمی گردد خانه. امروز یعنی چهارشنبه هم برایمان پول می فرستد. گفت که قرار شده صاحبکارش همه حقوق پنج هفته شان را یک جا بدهد. اگر این کار را بکند مامان هم فردا پنج هزار تومن من را می دهد. البته من وقتی بروم اول راهنمایی قرار شده مامان ماهی ده هزار تومن به من بدهد. اما حالا فقط پنج هزار تومن می دهد. من تا حالا هفت تا پنج هزار تومنی دارم. 35000 = 7 × 5000 حالا من سی و پنج هزار تومن پول دارم. گلسا؟ به نظرت با سی و پنج هزار تومن می شود عروسی کنیم؟