بخاری

می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق...

بخاری

می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق...

بخاری

حالا پاییز است
من سردم است
این «دوستت دارم»
کلمات کدام فصل اند؟
(م.مؤید)


+ نوشته های بخاری وقف عام شده اند.
شما هم در این وقف سهیم باشید؛
بخوانید و به نیت وقف منتشرش کنید.

نقشه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «qasem soleimani» ثبت شده است

اربعین چندسال پیش، دیروقت رسیدیم یه موکب برا استراحت. با عربی و انگلیسی دست‌وپا شکسته مون میخواستیم متوجه‌شون کنیم که جای خواب و شام دارن واس این همه آدم یا نه.
لهجه‌شون از محلات نجف بود و درکل چیزی نمی‌فهمیدیم. یه دختربچه ۱۳-۱۴ ساله داشتن که چون مدرسه‌ای بود راحت‌تر حرف میزد.
گفت چندنفرید؟ گفتم ۱۷ نفر. سرشو انداخت پایین گفت الان غذا می‌پزیم براتون اما جای خواب خیلی کمه. انگلیسی عربی گفتم اگه بشه سخت می‌خوابیم اما همه‌مون یه موکب باشیم راحت‌تریم. تو موکبای مختلف بخوابیم همدیگه رو گم می‌کنیم.
گفت باشه‌. دو قدم نرفته برگشت گفت «ایرانی؟؟؟» هنوز «بله» تموم نشده بود پرید بغلم پیشونیمو بوسید شروع کرد به لهجه خودشون تندتند حرف زدن. ما از نفهمیدن حتی یک کلمه‌اش!! می‌خندیدیم و گفتیم چون ایرانو دوست داره داره ذوق‌شو نشون میده. فهمید. شالشو زد بالا. روی سینه‌اش دو تا پیکسل درب‌وداغون چسبونده بود که یکیش سردار سلیمانی بود.
زد روشون گفت «حبی... عشقی... نور عینی...»
یخ زدیم.
بعد شام دیدیم همه خدمات موکب، زن و بچه رفتن تو حیاط خوابیدن تا ما جامون بشه.
؛
نوشتم که بمونه.
؛
اعتقادتون هرچی هست باشه. اما قاسم سلیمانی رو پای رسانه ننویسید. (که اساساً اگه ما کار رسانه‌ها بلد بودیم الان وضع این نبود!!)
#سردار یک‌تنه دل برده بود...
اینو هرکس که دیده، گفته...

 

  • فاطمه قلی‌پور