ما آدمها همانهایی هستیم که برای خوردن یک وعده غذایی که آخرش بخش عمده آن هم از جهاز هاضمه میگذرد اجازه نمیدهیم بدون «انتخاب» برایمان بیاورندش. یا «منو» برمی داریم یا «همان همیشگی» را. و در عین حال همان هایی هستیم که صفحه تلگرام و اینستاگراممان همیشه دست گارسونها و سرآشپزهای فضای مجازی است!! امروز منویمان را مرور کنیم! واقعا عضویت در یک کانال آشپزی چقدر ما را آشپز کرده؟ روزانه چقدر از ترفندهای یک کانال ترفند و مهارت استفاده کردهایم؟ از این همه صفحه خبری که داریم واقعا کدامشان «موثق» محسوب میشوند و یا کدام شان لااقل متعلق به یک صفحه رسمی خبرگزاری یا روزنامه اند؟ ایده های کدام کانال دکوراسیون تابهحال اصلا فرصت اجرا شدن در خانه های ما را داشته اند؟ چند نفر از وبنویسهایی که دنبال شان میکنیم اساسا با این هدف برایمان مینویسند که «حرفی مهم را به ما یادآوری کنند یا بیاموزند»؟ چند عکاس در اینستاگرام میشناسیم که عکسشان را ندیدن، یک «مهم» را از دست دادن است؟ تحلیل های فلان تحلیلگر سیاسی و منتقد و روزنامهنگار را خواندن و نخواندن چقدر در عمق بینش ما موثر بوده و در عین حال ما را به تقلید از خود نکشانده؟ دنبال کردن صفحات سلبریتی ها واقعا چه نتیجه ای برای ما داشته؟
گارسون مجازی غذاهای خوبی برایمان میآورد. اما تمام غذاها برای ما پخته نشده رفقا... قرار نیست از خوردن منفجر شویم. قرار نیست بالا بیاوریم. پس «انتخاب» خودمان را برداریم و «اضافی» را دور بریزیم؛ ها؟ مثلا آنها که «واقعا نیازش داریم» را نگه داریم. اصلا آدرس تمام شان را ذخیره کنیم تا برای دسترسی مجدد احتمالی به آنها مشکلی نداشته باشیم. اما «همه چیز» نخوریم!
مدتی که به این حال بگذرد میفهمیم «نیازهای کاذب ایجاد شده در فضای مجازی» حتی عمیقتر از اینهاست. میبینیم که خبرهای یک جریان خاص را میخواندهایم و حالا که نیست، آنطرفتر از نوک دماغمان را هم میتوانیم ببینیم. درک میکنیم که هر روز دیدن نوشتههای برخی تحلیلگران، ما را به تقلید واضح از جملههایشان یا دستکم دنبالهروی درونی از آنها واداشته بود و حالا در نبودشان میبینیم که چیزی به فهم ما اضافه یا از آن کم نشده. میفهمیم که اینهمه شعر تکبیت و کتاب تکپاراگراف، چقدر ما را از ادبیات دور کرده. و کاملا درک میکنیم که دیدن هر روزه دهها و صدها مدل لباس و غذا و آرایش و ماشین و روسری و دکور، چقدر ذائقه و «پسند» ذهن ما را تغییر داده و در واقع چیزی به زندگی ما اضافه نکرده. ما درواقع فقط چاق شده ایم و تکان خوردن مان سخت تر شده.
بیایید این همه «غذای اضافی» را از بشقاب مان بیرون بگذاریم...
نتیجهاش؟ یک مغز خیلی آسوده تر با روانی آرامتر و حواسی جمعتر و تمرکز بیشتر؛ بخاطر اینکه دیگر از رنگ و نور و داده اضافی تلنبارشده در مغزمان «تکثّر» به بار نمیآید.
قرار است با این مغز و قلب، رو به پیشرفت، رو به بالا پرواز کنیم رفقا... چاقش نکنیم... پرنده چاق، پر نمیگیرد...