بخاری

می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق...

بخاری

می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق...

بخاری

حالا پاییز است
من سردم است
این «دوستت دارم»
کلمات کدام فصل اند؟
(م.مؤید)


+ نوشته های بخاری وقف عام شده اند.
شما هم در این وقف سهیم باشید؛
بخوانید و به نیت وقف منتشرش کنید.

نقشه

گلسای عزیزم سلام. امروز نامه ام به دستت نمی رسد چون مامان امروز نمی گذارد بیایم خانه شما بازی کنیم. می خواهد مرا با خودش ببرد خانه دایی باقر بعد هم برویم بازار ماهی فروشی برای بابا ماهی بخریم. بابای من قلیه ماهی خیلی دوست دارد. راستی بابایم دیروز یک عکس از خودش برایمان فرستاده. خودش و دو تا از دوست هایش که خیلی باهاشان رفیق است توی عکس کنار هم هستند و می خندند. پشت سرشان هم سه تا دودکش خیلی خیلی بزرگ هست که از هر سه تایشان دود بیرون می آید. بابا و دوست هایش توی همه عکس هایشان سیاه و کثیف اند. می دانی گلسا؟ من چندبار دزدکی رفته ام آلبوم های مان را تماشا کرده ام. بابا توی عکس هایش خیلی خوشگل است. اما همیشه توی عکس هایی که از محل کارش برایمان می فرستد روغنی و سیاه و کثیف است. ولی همیشه می خندد.

گلسا؟ دیروز که با مامان رفته بودیم خانه زهرا این ها، مامان دلش گرفته بود و همه اش گریه می کرد. مامان زهرا برای مامانم آب خنک آورد ولی مامان باز هم گریه می کرد. همه اش می گفت دلش می خواهد یک بار دیگر هم که شده برگردد شهر خودش خانه و زندگی اش را آن جا بسازد. می گفت الان که ماهشهر دیگر ماهشهر قدیم نیست. مثل موقع جنگ نیست که همه جا خراب و ویران شده باشد زمین و دریا آتش گرفته باشد. الان برای خودش شهری شده. می گفت دلش می خواهد سرش را توی شهر خودش زمین بگذارد. (یعنی این که توی شهر خودش بخوابد.) می گفت این همه سال آواره شده . جنگ این همه سال است که تمام شده. حالا که امن و امان است همان بهتر که برویم سراغ فک و فامیل های خودمان. توی این غربت زندگی نکنیم. می گفت دایی باقر و زن دایی سمیه و اکرم و مهدی هم آخر همین تابستان برمی گردند ماهشهر. گلسا من اصلا دوست ندارم برویم ماهشهر. من همین تهران را بیشتر دوست دارم. چون خانه شما تهران است و من هر روز می آیم خانه شما بازی می کنیم و نامه هایم را خودم برایت می آورم. من دوست ندارم برویم ماهشهر. می خواهم هروقت بابا از جنوب برگشت، قبل از این که مامان بگوید که ما هم برویم ماهشهر، من بگویم که نرویم. این طوری بابا راضی می شود که بمانیم. راستی دیروز بابا تلفن زد و گفت که پنج شنبه یعنی فردا برمی گردد خانه. امروز یعنی چهارشنبه هم برایمان پول می فرستد. گفت که قرار شده صاحبکارش همه حقوق پنج هفته شان را یک جا بدهد. اگر این کار را بکند مامان هم فردا پنج هزار تومن من را می دهد. البته من وقتی بروم اول راهنمایی قرار شده مامان ماهی ده هزار تومن به من بدهد. اما حالا فقط پنج هزار تومن می دهد. من تا حالا هفت تا پنج هزار تومنی دارم. 35000 = 7 × 5000 حالا من سی و پنج هزار تومن پول دارم. گلسا؟ به نظرت با سی و پنج هزار تومن می شود عروسی کنیم؟

 

* همین مطلب در کانال تلگرام بخاری

  • فاطمه قلی‌پور

نظرات  (۱۱)

عزیزمم.... از اول تا خط آخرش فکر می کردم نویسنده دختره
پاسخ:
:)) پسرکوچولوها هم خیلی پسر نیستن خب
‏‎:)‎‏ سلام
پاسخ:
علیکم السلام و رحمه الله خوش آمدید ب بخاری
  • خانم الفــــ
  • ای جااان 
    اینکه وقایعی که بزرگترها باهاش درگیرن رو از دید بچه ها ببینیم،اصلا حال و هوای دیگه ای داره..
    پاسخ:
    اصن اینو نوشته بودم ک درگیر همین شم
    :|
    پاسخ:
    :)
  • فاطمه غلامی
  • تا خط آخر فکر میکردم نویسنده دختره
    یعنی هلاک مدیریت عواطف و اقتصاد خانواده پسره شدم
    پاسخ:
    خیلی کامنت خوبی بود =))
    آره میشه ازدواج کرد اگه بقیه بزارن
    والاع :)
    پاسخ:
    احلام اه نکشی دامن حکومتو بگیره!
  • گمـــــــشده :)
  • الهی چه خوب بود این نامه
    پاسخ:
    ممنون حضورتون
    عه 
    منم فکرمیکردم نویسنده دختره...
    آخه تو این سن کم خاله بازی دخترها شایع تره تا دختربازی پسرها :)))
    پاسخ:
    خب خاله ها مهمونم برشون میاد دیگه! :)
    به قول احلام میشه 
    اگه بذارن

    خیلی روون مینویسی
    واقعا مستقیم میره تو دل آدم :))

    احلام اگه آه ش اثر داشت 
    الان دیگه اثری از خاکستر منم نبود :)
    پاسخ:
    =))))

    الحمدلله ممنون بانوجان.
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • از اونجایی که داشت در مورد نرفتنش به ماهشهر می گفت شک کردم پسر باشه. وقتی در مورد پول تو جیبی گفت کاملا مطمئن شدم. :) وااای خیلی با نمک بود. ذهنمو باز کردی.
    پاسخ:
    الحمدلله
    چ خوب!

    نفهمیدیم پسر بود یا دختر...

    ولی آخر فهمیدیم طفلی پسر داستان ما عاشق شده...

    خواستن توانستن است
    پس با 35 هزاااااااااااار تومان هم میشود عروسی کرد...
    پاسخ:
    پسر ک بود. چون نامه رو ب دختر نوشته بود

    بله :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی